پلک

پلکـــی زده ام،نامه رسان آمده رفتــــــه...

پلک

پلکـــی زده ام،نامه رسان آمده رفتــــــه...

پلک

میگویند،آن "ساعت" که فرا رسد، خواهی دید: تمام مکثت در اینجا،نیم روزی بیش نبوده، که حتی کمتر.*
همه چیز شبیه یک خواب کوتاه نیمروزی، به پلک گشودنی تمام میشود!
...
اینجا را گذاشته ام "پلک" که مَتّه شوم روی اعصابم، که هِی هرروز یادم بیاید همۀ زندگی به قدر پلک بر هم زدنی بیش نیست ، که حواسم باشد در فاصلۀ بین دو پلک، چه دارم میکنم!
یادم بماند، پلک، سنگین شود اگر، باخته ام تمام بخت را...
................
*35 احقاف
____________________________________________
پــریــچــهــــــر



طبقه بندی موضوعی

سلام دوستان . سفر تمام شد و مسافر برگشت گرچه زیارت آقا تمامی ندارد، مثل هوا که در میان زندگی جاریست...این اشعار از سید حمیدرضا برقعی نخست تقدیم به امام مهربانیها و سپس تقدیم به خوانندگان این مطلب؛ قلمش پایدار.                                                                                                                                                                                                           

.

.

.

همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم

قبولم کن من آداب زیارت را نمی‌دانم

نمی‌دانم چرا این قدر با من مهربانی تو

نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم

نگاهم روبه‌روی تو بلاتکلیف می‌ماند

که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم

به دریا می‌زنم، دریا ضریح توست غرقم کن

در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم

سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه

بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم

تماشا می‌شوی آیه به آیه در قنوت من

تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم

اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می‌گویم:

که من یک شاعر درباری‌ام مداح سلطانم

***********

در آن کرانه که دل با ستاره همزاد است

به من اجازه ی در اوج پر زدن داده است

در آن کرانه که همواره یک نفر آنجاست

که در پذیرش مهمان همیشه آماده است

در آن کرانه که خورشید پیش یک گنبد

بدون رنگ ز بازار حسن افتاده است

همیشه از تو سرودن چه سخت و شیرین است

شبیه تیشه زدن‌های سخت فرهاد است

سؤال می‌کند از خود هنوز آهویی

که بین دام و نگاهت کدام صیّاد است؟

دلم که دست خودم نیست این دل غمگین

همان دلی است که جامانده در گهرشاد است

بدون فنّ غزل بی کنایه می‌گویم

دلم برای تو تنگ است شعر من ساده است

***********

ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس

خاموش کن صدارا، نقاره می زند طوس

  آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان

جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس

  آنجا که خادمین‌اش از روی زائرین‌اش

گرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس

  خورشید آسمان‌ها در پیش گنبد او

رنگی ندارد آری چیزی شبیه فانوس

  رؤیای ناتمامم ساعات در حرم بود

باقی عمر اما افسوس بود و کابوس

  وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبا

زانو بزن به پای بیدار خفته در طوس

نظرات  (۱)

ابوالفضل فرجی کتاب چوب خط.
فریبا کلهر کتاب شوهر من
محمد طلوعی ک من ژانت نیستم
بیژن نژدی کتابهای یوز پلنگانی ک با من دویده اند ، خیابان ناتمام، داستان ناتمام، خواهران این تابستان
بازی با دستگاه قیامت
عباس معروفی کتاب سمفونی مردگان و فزیدون سه پسر داشت و دریا روندگان جزیره آبی تر
دولت آبادی کتابهای نون نوشتن، جای خالی سلوچ، سلوک،
بهرام صادقی کتاب ملکوت و مجموعه داستان کوتاه
بلقیس سلمانی کتاب بازی عروس و داماد و به هادس خوش آمدید
زویا پیرزاد کتاب عادت میکنیم و چراغ ها خاموشند
مهسا محب علی کتاب نگران نباش
مصطفی مستور کتاب استخوان های خوک و دست های جزامی ، روی ماه خداوند را ببوس، تهران در بعد از ظهر
پاسخ:
سلام ممنون از کتابهای خوبی که معرفی کردید . بعضیاشونو خوندم انشالله بقیه رو هم میخونم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آرام بگیر، خدا همین جاست


  • ابزار بدون تبلیغات