پلک

پلکـــی زده ام،نامه رسان آمده رفتــــــه...

پلک

پلکـــی زده ام،نامه رسان آمده رفتــــــه...

پلک

میگویند،آن "ساعت" که فرا رسد، خواهی دید: تمام مکثت در اینجا،نیم روزی بیش نبوده، که حتی کمتر.*
همه چیز شبیه یک خواب کوتاه نیمروزی، به پلک گشودنی تمام میشود!
...
اینجا را گذاشته ام "پلک" که مَتّه شوم روی اعصابم، که هِی هرروز یادم بیاید همۀ زندگی به قدر پلک بر هم زدنی بیش نیست ، که حواسم باشد در فاصلۀ بین دو پلک، چه دارم میکنم!
یادم بماند، پلک، سنگین شود اگر، باخته ام تمام بخت را...
................
*35 احقاف
____________________________________________
پــریــچــهــــــر



طبقه بندی موضوعی

کربلانامه2/پایان سفر

سه شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۴:۱۲ ب.ظ

برگشتم، آرام، بیصدا، با دلی که دیگر نداشتم

  محمد امین به استقبال آمد؛ به خانه که رسیدیم اذان صبح میوزید...

 par

نظرات  (۲)

مؤذن که می گفت: حی علی خیر العمل می دانستم که باید بارها و بارها باز هم بجنبم! بجنبم سوی عرش خدا! که هر که حسین را در کربلا زیارت کند، خدا را در عرشش زیارت نموده. و حی علی خیر العمل یعنی حی الی الولایه!
زیارتت مقبول و دعاهایت مسموع
۱۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۰:۱۱ میعاد ملاقات با خدا
زیارت قبول
پاسخ:
قبول درگاهش انشالله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آرام بگیر، خدا همین جاست


  • ابزار بدون تبلیغات