پلک

پلکـــی زده ام،نامه رسان آمده رفتــــــه...

پلک

پلکـــی زده ام،نامه رسان آمده رفتــــــه...

پلک

میگویند،آن "ساعت" که فرا رسد، خواهی دید: تمام مکثت در اینجا،نیم روزی بیش نبوده، که حتی کمتر.*
همه چیز شبیه یک خواب کوتاه نیمروزی، به پلک گشودنی تمام میشود!
...
اینجا را گذاشته ام "پلک" که مَتّه شوم روی اعصابم، که هِی هرروز یادم بیاید همۀ زندگی به قدر پلک بر هم زدنی بیش نیست ، که حواسم باشد در فاصلۀ بین دو پلک، چه دارم میکنم!
یادم بماند، پلک، سنگین شود اگر، باخته ام تمام بخت را...
................
*35 احقاف
____________________________________________
پــریــچــهــــــر



طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلتنگ» ثبت شده است

نکته ای ارزشمند از استاد روحبخش ، ذیل پُست قبلی:

«عید، یعنی بازگشت؛  و فطرت،یعنی خود. و این عید فطر و این جشن بازگشت به خود، خودشناسیت مبارکت باد که هیچ برکتی بالاتر از این نیست!»

...

بازگشت به خود!

بسی جای تأمل دارد، باشد که بیندیشیم...


دلنوشت:

ساعت 8و 10 دقیقه عصر. فکر میکنم که بلند شوم و سفرۀ افطار بچینم

.

.

چقدر به تو عادت کرده بودیم ای ماه عزیز؛ چه خوش همدمی بودی و گذشتی، دلم برایت تنگ... نه دلم برایت... دلم برایت... (نوشتن چه سخت میشود این وقتها) دلم برایت بغض کرده

مثل کسی که عزیزش رفته باشد رو به عقب میشمارم، دیروز این موقع، پریروز این موقع، پس پریروز این موقع... اینجا بود

........

و هنوز انگار افطار است.

۳ نظر ۰۷ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۵۳
پریچهـــــر
آرام بگیر، خدا همین جاست


  • ابزار بدون تبلیغات