پلک

پلکـــی زده ام،نامه رسان آمده رفتــــــه...

پلک

پلکـــی زده ام،نامه رسان آمده رفتــــــه...

پلک

میگویند،آن "ساعت" که فرا رسد، خواهی دید: تمام مکثت در اینجا،نیم روزی بیش نبوده، که حتی کمتر.*
همه چیز شبیه یک خواب کوتاه نیمروزی، به پلک گشودنی تمام میشود!
...
اینجا را گذاشته ام "پلک" که مَتّه شوم روی اعصابم، که هِی هرروز یادم بیاید همۀ زندگی به قدر پلک بر هم زدنی بیش نیست ، که حواسم باشد در فاصلۀ بین دو پلک، چه دارم میکنم!
یادم بماند، پلک، سنگین شود اگر، باخته ام تمام بخت را...
................
*35 احقاف
____________________________________________
پــریــچــهــــــر



طبقه بندی موضوعی

۱۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

نهنگ گوژ پشتِ نرِ بزرگ،بینهایت پرخاشگر است

.

.

.

.

.

این فکری بود که بچه ماهی را

برای همیشه

در حاشیۀ دریاچه نگه داشت

92/12/28

par

۵ نظر ۲۸ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۱۴
پریچهـــــر

عید همه مبارک!

۳ نظر ۲۷ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۰۹
پریچهـــــر

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است

این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است...

۱ نظر ۲۷ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۳۰
پریچهـــــر

"من"

شاعر در پی شاهکار است

و حواسش نیست،

                       شاهان چندان کاری هم نمیکردند...

par

۱ نظر ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۱۲:۴۱
پریچهـــــر

ما آب را از پدرانمان به ارث نبرده ایم بلکه از فرزندانمان به امانت گرفته ایم...

بحران آب را جدی بگیریم

۱ نظر ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۱۲:۲۵
پریچهـــــر

بر روی عکس کلیک کنید

۱ نظر ۲۵ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۵۲
پریچهـــــر

بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیِم

آیۀ31 سورۀ یوسف: "اِستَعصَمَ" : بر وزن اِستَفعَلَ در باب اِستِفعال یعنی به زحمت چیزی را به دست آوردن: یوسف در مواجهه با زلیخا استعصام کرد یعنی به سختی تلاش کرد تا عصمت خود را حفظ کند و نیز از خدا طلب عصمت نمود پس خداوند به او عطا فرمود. نکته: اعراض از هرگناهی و انجام هر واجبی (چه برسد به مکروهات و مستحبات) با سختی میسّر میشود  حتی برای پیامبری چون یوسف؛ پس نباید توقع داشت به سادگی اتفاق بیفتد؛ یا بخاطر فشار یا سختی، گناهِ خود را تو جیه کرد

par

۱ نظر ۲۵ اسفند ۹۲ ، ۰۹:۴۱
پریچهـــــر
۱ نظر ۲۴ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۵۵
پریچهـــــر

یادش بخیر اونوقتا...

اینجا چند عکس یادگاری از روزای دانشجویی و خوابگاهمون گذاشتم تا هم برای دوستان تجدید خاطره بشه و هم  کسایی که مث من دلتنگ گذشته هاشونن با بنده همزاد پنداری کنند و کمی هم همدردی!

آلبوم رو در ادامه مطلب ببینید...

[به دلیل استقبال بینظر ازین پستِ وزین و درخواستهای مکرر دوستانِ فاضلِ بنده چند عکس دیگه هم اضافه شد(حالا اگه یه مطلب علمی میذاشتم باید اینجا مگس میپروندم!)]

۱۷ نظر ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۱۵:۵۱
پریچهـــــر

باریک الله نداره؟اگه اینهمه دقت و ظرافت رو تو همۀ کارامون به خرج میدادیم...

۱ نظر ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۵۷
پریچهـــــر

میخواستم این مطلب را حذف کنم اما همینجوری، گذاشتم بماند

درس عبرت/رذائل و جوانی

بنده معتقدم یک سفر زیارتی حتماً باید دستاوردی داشته باشد؛...ماجرا راجع به چهار شخص مسنّی بود که در زائرسرا با آنها همسفر شده بودم؛

۱ نظر ۲۱ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۳۲
پریچهـــــر

بسم الله الرحمن الرحیم در سورۀ طه ، آیات 53 و 54: "خداوند فرمودند: از آسمان آب نازل کردیم تا به آن آب آسمانی انواع نباتات مختلف از زمین برویانیم تا ای بندگان شما از ان نعمتها تناول کنید و چارپایانتان را هم از آن بچرانید و..."

۲ نظر ۱۹ اسفند ۹۲ ، ۱۵:۵۳
پریچهـــــر

سلام دوستان . سفر تمام شد و مسافر برگشت گرچه زیارت آقا تمامی ندارد، مثل هوا که در میان زندگی جاریست...این اشعار از سید حمیدرضا برقعی نخست تقدیم به امام مهربانیها و سپس تقدیم به خوانندگان این مطلب؛ قلمش پایدار.                                                                                                                                                                                                           

۱ نظر ۱۱ اسفند ۹۲ ، ۰۹:۱۱
پریچهـــــر

                                 

"به سوی خراسان"

  

نه پس کوچه های منتهی به پارک

نه بازار شلوغ روبرو

فردا فقط باید از چادرم بخواهم / که در آغوشم بگیرد

کنارخیابان ایستاده و برای تاکسی راه آهن / دست تکان دهم

.

فردا در را که باز کنی از من، تمامِ شهر کم شده / از تمام عروسک های این اتاق، من.

و از پس پنجرۀ قطار

                       دخترک برای چمدانِ جا مانده اش

                               دست تکان میدهد...

par

۲ نظر ۰۶ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۵۳
پریچهـــــر

مورچه ها

آرام

آرام

از خاک بیرونم میکشند

زندگی

از نو شروع شد...

                      par

۱ نظر ۰۳ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۳۶
پریچهـــــر
آرام بگیر، خدا همین جاست


  • ابزار بدون تبلیغات