پلک

پلکـــی زده ام،نامه رسان آمده رفتــــــه...

پلک

پلکـــی زده ام،نامه رسان آمده رفتــــــه...

پلک

میگویند،آن "ساعت" که فرا رسد، خواهی دید: تمام مکثت در اینجا،نیم روزی بیش نبوده، که حتی کمتر.*
همه چیز شبیه یک خواب کوتاه نیمروزی، به پلک گشودنی تمام میشود!
...
اینجا را گذاشته ام "پلک" که مَتّه شوم روی اعصابم، که هِی هرروز یادم بیاید همۀ زندگی به قدر پلک بر هم زدنی بیش نیست ، که حواسم باشد در فاصلۀ بین دو پلک، چه دارم میکنم!
یادم بماند، پلک، سنگین شود اگر، باخته ام تمام بخت را...
................
*35 احقاف
____________________________________________
پــریــچــهــــــر



طبقه بندی موضوعی

۱۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

"تعریف از خود" در واقع، اغلب،  "تعریفِ خود" است، معرفیِ کاستی های ما و آن میزان نیازیست که به تمجید دیگران داریم

بگذاریم ضعف هایمان، نزد ما مخفی بماند!

(تعریف از خود یک ضعف است)

۷ نظر ۳۱ خرداد ۹۳ ، ۰۶:۱۳
پریچهـــــر

یک قاعدۀ حقوقی هست که سفاهت را از موانع صحت معامله میداند؛

سِفه یعنی عدم رشد و شخص سفیه اهلیت ورود به معاملات را ندارد.

داشتم فکر میکردم

معاملات دیگری هم هست، اعمالی که به اقتضای خود نیازمند میزان بالاتری از رشد هستند؛ و اگر رشد نکرده باشی، اگر سفیه مانده باشی، قطعاً جز "خسران" تحصیل نخواهی نمود.استادی میفرماید: «حواستان باشد در زندگی چه میخرید، چه میفروشید، بدانید چه میدهید ، چه میگیرید»

دنیا عجیب موجودیست، هم خودش بازار است، هم خریدار، هم فروشنده. غفلت کرده باشی مالُ التّجاره ات را به فنا میبرد و تو مانده ای و سرابی که فکر میکردی "سود" است.فکر کن، گنج تو، تنها سرمایه ات، عمرت را بهر تحصیل چه میدهی؟ مبادا آنچه میخری کالای پِرت و بی بهایِ این مکّاره تاجر باشد!

به هرحال فرق سفیه و رشید(رشدیافته) در معامله آشکار میشود.

تلنگری بود اول به خودم

خواهر کوچک همه شما.

............................................

تا حدودی بیربط نوشت:

عشق مثل امواج فراصوت، در اطراف ما هست؛ شنیدنش "گوش" میخواهد.

par

۱۲ نظر ۲۷ خرداد ۹۳ ، ۰۸:۳۱
پریچهـــــر

این روزها مناسبترین زمان برای حجامت است

سالنامۀ حجامت سال 93 و دانلود تقویم در ادامه مطلب،

سایتهای مرتبط در قسمت پایین پست

۴ نظر ۲۶ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۰۸
پریچهـــــر

با نزدیک شدن وحوش «داعش» به مرزهای ایران آیا منادیان شعار «نه غزه ـ نه لبنان» که بدنه بسیجی و سپاه ایران در آن شهرآشوبی ها را نشانه گرفته بودند اینک حاضرند سربازان جان بر کفِ دفاع از میهن بمنظور رویاروئی با داعش شوند یا باز هم همان سپاهی و بسیجی متهم به «ساندیس خواری» باید برای دفاع از امنیت کشور و تکان نخوردن آب در شکمبه ایشان، هزینه شوند!!!؟

.....................................................................

از جنایات داعش

۱۵ نظر ۲۴ خرداد ۹۳ ، ۱۰:۵۵
پریچهـــــر

کاش میدانستم چیست

آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست...

.

.

.

روزگاری هم بود که فکر میکردم باید "بمانی تا عشق، خود، سراغت را بگیرد"!

par

۴ نظر ۲۳ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۰۴
پریچهـــــر

منتظرم؛ 

چونان پیرمردی،زن مرده

که در پایان روزی کسالت بار

چارپایۀ کهنه اش را میخ میکوبد

درحالیکه

     دو استکان چای

        روی میز

               گذاشته...

.................................................

عید انتظار مبارک15شعبان 1345هجری شمسی

ما و دنیایی که میسازیمش

par

میلاد امام عصر مبارک

........................................................................................................................................................

افراطی ها!

سیب زمینی خورها!

ساندیس خورها!

رای های بی کیفیت!

شهروندان درجه دوم!

دلواپس ها!

متوهم ها!

بی سوادها!

از جای خاص تغذیه شونده ها!

اگر داعش حمله کرد مثل همیشۀ تاریخ، فقط چشم امیدمان به شماست...

سربازها!

تولد فرمانده تان مبارک.

(از پیج شخصی وحید یامین پور)

۶ نظر ۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۹:۲۵
پریچهـــــر

سلام دوستانِ خوبم، انشالله که حالتون خوبه

تصمیمِ حقیر بر اینه در این روزهای مبارک، شاد بنویسم؛ پس فعلاً این پست با چند عاشقانه، به افتخار دلدادگی ها، پیشکش

...................................

چه شیرینی...

جهان را چونان نقشه ای

تا میکنی

و در جیب کناریت میگذاری

حالا:

1/ تو ماندی و من

2/تو ماندی و حل میشوم درتو، کم کم

3/فقط تو ماندی

              ***

اینک

جهانی مقابلم ایستاده

              با مُشتی نبات، در جیب دیگرش

....................................

چه صمیمی با تو...

حالاحس میکنم

کودکی دست مرا گرفته

              دست دلم را

یا شاید

      دلی

         مرا کودک میکند

....................................

خانُمانه...

آن مرد آمد

با تصویری به هیبت سپه سالاران

و چشمانی

به شیطنت کودکان...

par

۶ نظر ۱۹ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۰۴
پریچهـــــر

گرگ،

شنگول را خورده است

گرگمنگول را تکه تکه میکند

بلند شو پسرم!

این قصه برای نخوابیدن است

...............

گروس عبدالملکیان

۱ نظر ۱۷ خرداد ۹۳ ، ۱۰:۵۶
پریچهـــــر

خاک شدنمان را می ارزد

وقتی

به میوه های رسیده ات فکر میکنم

و فرزندانم که فردا

زیر سایۀ دستهایت

دنیای زیباتری را طرح میزنند...

وطنم!

par

۵ نظر ۱۶ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۱
پریچهـــــر

عدل

خانه ای کاهگلی در قاسم آباد

یا اتاقی مبله/ درهریک از برج های شیکاگو

فرقی نمیکند

پنجره را که باز کنی

                تمام اکسیژن زمین را

                                  به خانه ات خواهی برد

و به عشق اگر راه دهی

می آید/ همچون مِه در خانه ات/ لا به لای تمام اشیاء ، تمام فکرها مینشیند

هم خانه ات میشود/گَرد میگرد/ چای را دم، رختخواب را پهن!

                                                    لبخند میزند

فقط کافیست

با نگاه غیر مسلّح/ به سراغ ماه بروی

تا دست ها را بالا برده

                       تکان دهد برایت...

par

شهریور1389

....................................................................................................................................

بیربط.ن:

نگرانم، نگران کشورم ، مردُمم

از سخنان چند پهلو و حاشیه دارِ دیروز رئیس جمهور متاسفم!

۷ نظر ۱۰ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۱۴
پریچهـــــر

یک دَم هوای پاک

لبخندت نوش داروست

وقتی دنیا، همچون پدری، غریب با فرزند

به زمینم میزند

...........

خوشا: فَمَنِ اتَّقى‏ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ

par

۴ نظر ۰۶ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۴۰
پریچهـــــر

خوابنامه ای با ژست بیداری

میهمانِ بی وعده نیست

مرگ!

گاهی اول، زنگِ همسایه ات را میزند

گاه

ظرف خرما را از تو گرفته، میدهد به کناریت

که بگیرد دست هایت را...

به هرحال

از میز شامی که چیده ای پیداست، میهمان ی در راه است

و هرچه را ناخنک میزنم طعم حلوا میدهد!

(دیروز جناب عزرائیل، میهمانِ همسایه ام بود)

par

سلام دوستان! بعضی از مخاطب ها گفته بودند سرعت وب پایینه و من تعداد زیادی از عکس ها رو حذف کردم؛  آیا تغییری ایجاد شده؟ یا نه؟

۶ نظر ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۲۳
پریچهـــــر
آرام بگیر، خدا همین جاست


  • ابزار بدون تبلیغات