برای تن پاره پارۀ وطنم
...................
حتی به یاد ندارم
آخرین دستی که بر سرم فرود آمد
به نوازش بود
یا یورش
حتی فکر آخرین استخوانی که بوییدم
هوایی ام نمی کند
آنقدر گیجم، منگم
نمیدانم ساعتم را به وقت کدام ایالت تنظیم کنم
و فراموش کرده ام
نام خانوادگی ام را
از تو
همین مگسی مانده
که از مغزم خواهد پرید
از من
زبانی بریده...
پس از این سالهای سگی
خسته تر از آنم
که دنبال گربه ای باشم
وقتی هنوز نفهمیدم
چرا ارباب
هرشب
درهای خانه را باز میگذاشت
و مرا به زور زنجیر و قلاده میخواباند
چطور می توانم
مصداق چیزی باشم
که ناموسش میخوانند...
PAR
شهریور 1389
۲ نظر
۰۵ مهر ۹۳ ، ۱۲:۳۷