از ساره:
چنین ستبر و مغرور که تویی
شوالیه های سرسختی
بی شک به خانه هاشان باز خواهند گشت
به شکوه اَرگ ها سوگند
حرف آمدنت
حتی میان
تَرَک های هر کنگره نیز
پیچیده بود
آن هنگام که ارتشی بودم، از قیصر و کاووس
با خورشید طلوع کرد
معشوقه ای مبعوث در انگور و می
به ظهور ایستاده با تنبور و نی با چشمان عربی،
که تا در من نگریست
امپراطوری برجای بودم، معزول
عالیجنابی سپرانداخته
با ارتشی که دیگر نداشت
با تمام اینها
هرگز چنین برنده نبودم...
p.ar
۸ نظر
۲۳ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۰۳