" چرا این همه فرق میکند تاریکی با تاریکی؟ ... چرا تاریکی ته گور فرق میکند با تاریکی این اتاق؟ .. فرق میکند با تاریکی ته چاه؟ .. فرق میکند با تاریکی زاهدان؟ .. وقتی دایی، با آن دو حفره ی خالی چشمها توی صورتش، برگشت طرف درخت انجیر وسط حیاط طوری برگشت که انگار میبیند، طوری برگشت که من ترسیم، تو بگویی دایی! چرا تاریکی ازل فرق میکند با تاریکی ابد؟ ... چرا تاریکی پشت چشمهام سوزن سوزن میشود، دایی؟ .... "
چاه بابل ... رضا قاسمی ...
____________________________________________
این پست از وبلاگ دیگریست که به دلایلی خوش ندارم نامش را بنویسم