پلک

پلکـــی زده ام،نامه رسان آمده رفتــــــه...

پلک

پلکـــی زده ام،نامه رسان آمده رفتــــــه...

پلک

میگویند،آن "ساعت" که فرا رسد، خواهی دید: تمام مکثت در اینجا،نیم روزی بیش نبوده، که حتی کمتر.*
همه چیز شبیه یک خواب کوتاه نیمروزی، به پلک گشودنی تمام میشود!
...
اینجا را گذاشته ام "پلک" که مَتّه شوم روی اعصابم، که هِی هرروز یادم بیاید همۀ زندگی به قدر پلک بر هم زدنی بیش نیست ، که حواسم باشد در فاصلۀ بین دو پلک، چه دارم میکنم!
یادم بماند، پلک، سنگین شود اگر، باخته ام تمام بخت را...
................
*35 احقاف
____________________________________________
پــریــچــهــــــر



طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «همدلی» ثبت شده است

در این روزهای دم کرده

گاه

یاد شدن توسط برخی دوستان

نسیمی ست، مَلَس.

(کاراکتر لبخند به لب)

.

.

.

بعد از دو سال بیخبری

یعنی پریروز

یک حس خوبی در رگهایم دویده

...................

کاملاً بیربط نوشت:

گاهی هم عمر برای توَهمّی میرود، توهّم.

۵ نظر ۳۱ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۵۰
پریچهـــــر

حالا

بین من و تو

یک نقطۀ اشتراک هست

اینکه هردویمان

از من خسته ایم...

par

۶ نظر ۲۰ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۰۹
پریچهـــــر
آرام بگیر، خدا همین جاست


  • ابزار بدون تبلیغات