پلک

پلکـــی زده ام،نامه رسان آمده رفتــــــه...

پلک

پلکـــی زده ام،نامه رسان آمده رفتــــــه...

پلک

میگویند،آن "ساعت" که فرا رسد، خواهی دید: تمام مکثت در اینجا،نیم روزی بیش نبوده، که حتی کمتر.*
همه چیز شبیه یک خواب کوتاه نیمروزی، به پلک گشودنی تمام میشود!
...
اینجا را گذاشته ام "پلک" که مَتّه شوم روی اعصابم، که هِی هرروز یادم بیاید همۀ زندگی به قدر پلک بر هم زدنی بیش نیست ، که حواسم باشد در فاصلۀ بین دو پلک، چه دارم میکنم!
یادم بماند، پلک، سنگین شود اگر، باخته ام تمام بخت را...
................
*35 احقاف
____________________________________________
پــریــچــهــــــر



طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گریه» ثبت شده است

عصر جمعه است و  اشک میریزی برای مان

آنوقت

 تو را یوسف نام گذاشته ایم

خودمان ، یعقوب!

مسجد جمکران

۴ نظر ۰۲ آبان ۹۳ ، ۱۶:۴۴
پریچهـــــر

یوسف؟!!!

نه

برای نامیدنت!

یعقوب بهتر است


آخر، عصرهای جمعه

کی برای کی گریه میکند؟
 
....................
امروز دوشنبه است، اصلاً میخواهم وسط هفته  یادش کنم، تعجب دارد؟؟؟
par

۱۷ نظر ۱۳ مهر ۹۳ ، ۲۳:۱۴
پریچهـــــر

ترتیل استاد شاطری

خجالت میکشم

وقتی

تو

صدایت میلرزد

بغضت را نمیتوانی نگه داری

گریه میکنی

خودت را میخوری

و من

خیره خیره

به کلمات پیش رویم زل زده ام

                 وقتی با هم به آیات انذار و عذاب میرسیم!

...............................................

لینک دانلود ترتیل استاد شاطری به تفکیک سی جزء

۶ نظر ۰۴ تیر ۹۳ ، ۰۶:۲۷
پریچهـــــر
آرام بگیر، خدا همین جاست


  • ابزار بدون تبلیغات