درس عبرت/ یک برداشت ساده
میخواستم این مطلب را حذف کنم اما همینجوری، گذاشتم بماند
درس عبرت/رذائل و جوانی
بنده معتقدم یک سفر زیارتی حتماً باید دستاوردی داشته باشد؛...ماجرا راجع به چهار شخص مسنّی بود که در زائرسرا با آنها همسفر شده بودم؛ من معتقدم وقتی کسی از یک سفر زیارتی برمیگردد حتماً باید چیزی گیرش آمده باشد؛ یک نوری در قلبش، یک اندیشۀ خوب جهت جهت ادامۀ زندگیش، یک ترقی در عبادتش، یا اگر هیچکدام ازینها هم نصیبش نشد ، لااقل مثل من درس عبرتی از سفر... حقیر در سفر اخیر به مشهد این مطلب را که بارها و بارها از علما و بزرگان شنیده و در منابع دینی خوانده بودم را به عینه دیدم و باور کردم که "تا جوانیم باید وجودمان را از رذائل پاک کنیم" . قول امام بزرگوار که "در پیری رذائل در وجود انسان ریشه میدواند و کار سخت میشود" را از نزدیک لمس کردم. ماجرا راجع به چهار خانم مسنّی بود که در زائرسرا با آنها همسفر شده بودم؛ و صفت مناعت طبع و بخشش و ضدّ آن یعنی لئامت طبع و حرص و طمع بصورت 2به2 بین آن چهار دوست طوری تقسیم شده بود که درست مثل یک تابلوی عکس سیاه و سفید ، رنگهای متضاد مقابل هم قرار گرفته بودند. تا حالا برایم پیش نیامده بود که افرادی دارای این صفاتِ ضد را در کنار هم اینقدر نزدیک ببینم و تفاوتشان تا این حد به چشمم بیاید. دو بانوی بزرگوار که دارای طبع بلند و دستان بخشنده بودند این صفت در تمام حرکات و سکناتشان کاملاً مشهود و 2 دوستی که درست ضدِّ این بودند این رذائل گویی با گوشت و پوست و خونشان آمیخته شده بود طوری که در ریزترین حرکات، صحبتها، حتی حالتهای چهره شان نمایان بود، حتی شوخی هایشان هم رنگ و بوی این صفات را به خود گرفته بود. برایم پر واضح است که دور کردن صفاتی که دیگر جزئی از شخصیّت فرد شده چقدر میتواند سخت باشد؛ و وای بر من، وای بر ما اگر عنان زمان از کفمان برود؛ نباید بگذاریم زود دیر شود...
بهار عمر، جوانى است مغتنم دارش ***که این بهار ز پى، محنت خزان دارد
par