نمایش انسان و تزلزل
ده سال پیش فیلمی دیده بودم که به طرز پیر کننده ای ذهن و فکر مرا متاثّر کرد، که روزها و حتی ماهها از خودم بیرون شدم، آنچنان در عمق ذهنم نشست که پس از گذشت این مدتِ طولانی ، هنوز سکانس ها، دیالوگ ها، رنگ ها و حرف های این فیلم در یادم میجنبند و زندگی میکنند.
مدتهابودکه میخواستم دوباره فیلم "بیدمجنون" راببینم.
دیشب فرصتی شد و به تماشا نشستم؛
مثل همان ده سال پیش، هرچه از فیلم میگذشت، خورد میشدم، روحم مچاله میشد و از منِ من، منِ با هرکسِ بی اویِ من وحشتم میگرفت؛وحشتم میگرفت
چونان زیباروی دوشیزه ای
که صورت سوخته اش را
در آینه دیده باشد
دیشب هم گریه بر من مستولی گشت، چنانکه آن شبها!
....
پیشنهاد میکنم اگر شما هم در سال 83 مثل من بچه بودید، بنشینید و دوباره این فیلم را ببینید
......................
از فیلم:
«حالا میفهمم که اسمم رو از دفتر مهربونیات خط نزدی
فراموشم نکردیب
ا منی و مواظب من
اما ای کاش مهربونیات کامل میشد
حالا که دستمو گرفتی و تا نیمۀ راه آوردی
خواهش میکنم خوب تمومش کن
"به من اطمینان کن"
من قدر روشنی رو بیشتر از بقیه میدونم، اگر از تاریکی بیرون بیام، تا پایان راه با تو خواهم بود.»
...
و این جمله ایست که اتکا به آن می تواند انسانی را تا ورطۀ سقوط و نابودی بکشاند
(باید همۀ فیلم را دیده باشی تا ببینی چطور این کلمات آدم را خورد میکند)
....................................................................................
قسمتی از فیلم که هرگز از یادم نمیره
برای دانلود نسخۀ کم حجم آن، اینجا کلیک کنید.
دانلود با حجم 4مگابایت
اون قسمتی که گذاشتید برای دانلود رو دانلود کردم بنظر فیلم جالبی میاد