میگویند،آن "ساعت" که فرا رسد، خواهی دید: تمام مکثت در اینجا،نیم روزی بیش نبوده، که حتی کمتر.* همه چیز شبیه یک خواب کوتاه نیمروزی، به پلک گشودنی تمام میشود! ... اینجا را گذاشته ام "پلک" که مَتّه شوم روی اعصابم، که هِی هرروز یادم بیاید همۀ زندگی به قدر پلک بر هم زدنی بیش نیست ، که حواسم باشد در فاصلۀ بین دو پلک، چه دارم میکنم! یادم بماند، پلک، سنگین شود اگر، باخته ام تمام بخت را... ................ *35 احقاف ____________________________________________ پــریــچــهــــــر
پاسخ:
اینکه رفتن گناهیست یا ماندن گاهی آنقدر مبهم میشود که دوست داری همانجا که هستی بایستی، جُم نخوری، شاید هاتفی برسد، ندایی دهد، روشنت کند، همۀ زندگی همینطوریست
این به قطعیت نرسیدن ها ترسناک تر است
ذکر زبان حمد و ثناء، ذکر نفس سختکوشى و تحمل رنج، ذکر روح بیم و امید، ذکر دل صدق و صفا، ذکر عقل تعظیم و شرم، ذکر معرفت تسلیم و رضا و ذکر باطن مشاهده و لقا است.
مشکاة الانوار، ص 113
پاسخ:
دیشب خبلی زود خوابیدم اما نماز صبح خواب ماندم . نمیدانم کجا کم گذاشتم
کاشکی بیاد
اون کسی که
روشن میکنه
ذهن رو
دل رو
زودتر
زودتر
نرسیدن به قطعیت ترسناکه
ولی ما
میرسیمان شاالله
یاحق