پلک

پلکـــی زده ام،نامه رسان آمده رفتــــــه...

پلک

پلکـــی زده ام،نامه رسان آمده رفتــــــه...

پلک

میگویند،آن "ساعت" که فرا رسد، خواهی دید: تمام مکثت در اینجا،نیم روزی بیش نبوده، که حتی کمتر.*
همه چیز شبیه یک خواب کوتاه نیمروزی، به پلک گشودنی تمام میشود!
...
اینجا را گذاشته ام "پلک" که مَتّه شوم روی اعصابم، که هِی هرروز یادم بیاید همۀ زندگی به قدر پلک بر هم زدنی بیش نیست ، که حواسم باشد در فاصلۀ بین دو پلک، چه دارم میکنم!
یادم بماند، پلک، سنگین شود اگر، باخته ام تمام بخت را...
................
*35 احقاف
____________________________________________
پــریــچــهــــــر



طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «توهم» ثبت شده است

گاهی،  کاری که چشم های بی رغبت یک رهگذر با آدم میکند؛   به سالها، لشکر سلم و تور نتواند!

.

.

.

که عالیجنابی بوده باشی

سالهاست لشکرش مرده، دشمن خانه اش را به یغما برده و هنوز دلگرم شمشیریست که زنگارش از پای درآورده!

.....

+نسیمی کافیست اینطور وقت ها، تا ستونهای پوشالیت را بریزاند؛

.....

+ممنون غریبه؛

+مرا کشت تا دوباره به دنیا بیاورم خودم را.

+این نوشته هم بسی نامتجانس اند کلماتش و موسیقی بیربط جملاتش با هم ، زبان حال نگارنده است.

par

۵ نظر ۲۶ مهر ۹۳ ، ۲۳:۲۸
پریچهـــــر

در این روزهای دم کرده

گاه

یاد شدن توسط برخی دوستان

نسیمی ست، مَلَس.

(کاراکتر لبخند به لب)

.

.

.

بعد از دو سال بیخبری

یعنی پریروز

یک حس خوبی در رگهایم دویده

...................

کاملاً بیربط نوشت:

گاهی هم عمر برای توَهمّی میرود، توهّم.

۵ نظر ۳۱ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۵۰
پریچهـــــر

نهنگ گوژ پشتِ نرِ بزرگ،بینهایت پرخاشگر است

.

.

.

.

.

این فکری بود که بچه ماهی را

برای همیشه

در حاشیۀ دریاچه نگه داشت

92/12/28

par

۵ نظر ۲۸ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۱۴
پریچهـــــر
آرام بگیر، خدا همین جاست


  • ابزار بدون تبلیغات