از من ها، از هیج نبودن ها
شنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۸ ب.ظ
گاهی، کاری که چشم های بی رغبت یک رهگذر با آدم میکند؛ به سالها، لشکر سلم و تور نتواند!
.
.
.
که عالیجنابی بوده باشی
سالهاست لشکرش مرده، دشمن خانه اش را به یغما برده و هنوز دلگرم شمشیریست که زنگارش از پای درآورده!
.....
+نسیمی کافیست اینطور وقت ها، تا ستونهای پوشالیت را بریزاند؛
.....
+ممنون غریبه؛
+مرا کشت تا دوباره به دنیا بیاورم خودم را.
+این نوشته هم بسی نامتجانس اند کلماتش و موسیقی بیربط جملاتش با هم ، زبان حال نگارنده است.
par