پلک

پلکـــی زده ام،نامه رسان آمده رفتــــــه...

پلک

پلکـــی زده ام،نامه رسان آمده رفتــــــه...

پلک

میگویند،آن "ساعت" که فرا رسد، خواهی دید: تمام مکثت در اینجا،نیم روزی بیش نبوده، که حتی کمتر.*
همه چیز شبیه یک خواب کوتاه نیمروزی، به پلک گشودنی تمام میشود!
...
اینجا را گذاشته ام "پلک" که مَتّه شوم روی اعصابم، که هِی هرروز یادم بیاید همۀ زندگی به قدر پلک بر هم زدنی بیش نیست ، که حواسم باشد در فاصلۀ بین دو پلک، چه دارم میکنم!
یادم بماند، پلک، سنگین شود اگر، باخته ام تمام بخت را...
................
*35 احقاف
____________________________________________
پــریــچــهــــــر



طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شکفتن» ثبت شده است

تولد به ذات خود عملی خشن است!  کافیست کمی دقیق نگاه کنی، حتی رویش یک گیاه مستلزم شکفتن پوستۀ سخت دانه است؛ قضیه همینجاست: «شکفتن درد دارد»

میخواهم بدانی باید این درد را به جان خرید، و باید امیدوار بود، به بلوغ...لطفاً پیش از آن که از درد فریاد کنی چند نفس عمیق بکش؛

...

تو فکر میکنی هنوز فرصت چند تولد را  از دست نداده ای؟ دوست عزیز باور نمیکنم کسی آدم باشد و به ماندن اکتفا کند؛ هر روز باید کاری کرد و هر روز باید بزرگ شد. بیا بعد از این از آفرینش خسته نشویم ،چشم به راه شکفتنم...

par


۳۰ نظر ۲۶ بهمن ۹۲ ، ۰۹:۱۳
پریچهـــــر
آرام بگیر، خدا همین جاست


  • ابزار بدون تبلیغات