پلک

پلکـــی زده ام،نامه رسان آمده رفتــــــه...

پلک

پلکـــی زده ام،نامه رسان آمده رفتــــــه...

پلک

میگویند،آن "ساعت" که فرا رسد، خواهی دید: تمام مکثت در اینجا،نیم روزی بیش نبوده، که حتی کمتر.*
همه چیز شبیه یک خواب کوتاه نیمروزی، به پلک گشودنی تمام میشود!
...
اینجا را گذاشته ام "پلک" که مَتّه شوم روی اعصابم، که هِی هرروز یادم بیاید همۀ زندگی به قدر پلک بر هم زدنی بیش نیست ، که حواسم باشد در فاصلۀ بین دو پلک، چه دارم میکنم!
یادم بماند، پلک، سنگین شود اگر، باخته ام تمام بخت را...
................
*35 احقاف
____________________________________________
پــریــچــهــــــر



طبقه بندی موضوعی

نیرنگ شهوانی./مخاطب خاص

چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۶:۳۰ ب.ظ

با عشوه چنان گام برمیدارد که مو بر تنت بایستد، میگوید قصد دارد صحنه را با آتش بکشد، هر چه ابزار از رنگ و سرنگ و نیرنگ در دست هست به کار رفته تا زیباییش در اوج باشد، هرچه ابزار از زنانگی در کف دارد به کار میگیرد تا دلرباتر باشد. با لباسی که انگار نیست، بهتر میشود او را به نمایش گذاشت، اویی ک خلاصه شده به یک بدن، بدنی که  احتمالاً برای ساختنش پول ها رفته؛ چند بار جراحی و چند سال بدنسازی و چند دوره آموزش باید خرج زیادی روی دستشان گذاشته باشد پس باید برای این بازار، این شهر فرنگ، شهر هزار رنگی که راه انداخته اند مشتری جمع کنند.

 

....   لنز دوربین نگاهت را سُر میدهد روی تمام تنش. ببین! ببین! این زیباترین جلوۀ آفرینش است. خوب نگاه کن؛  هیچ قسمتی ازینهمه زیبایی نباید از چشم تو پنهان بماند. ببین! که این دیدن ، آغاز لذیذترینِ لذت هاست برای تو! و برای ما!

 

....   با یک پیچ و تاب شهوانیِ تنش (که مدتهاست آن را در پشت صحنه تمرین کرده) نگاه تو را می اندازد در یک چراگاه. چراگاهی که هرچه بیشتر در آن بچری گرسنه تر میشوی.

 

....  آنقدر مات و مبهوت شدی که حتی درد را حس نمیکنی.

 

درد چشم، این هنگام که بازیگردان چشم تو را میدوزد به این جعبۀ جادو .

 

درد قلب، وقتی با هر نگاه تیری به قلبت برخورد میکند، دردِ جان وقتی که زهرش تمام تو را مسموم میکند.

 

به دیده هایت که رجوع میکنی، چهر ه ای به آن ایده الی در اطرافت ندیدی: "  دختری که قرار است به خواستگاری اش بروی؟ نه!"    "نامزدت؟ نه!"   "همسرت؟ نه!"    و اگر زن باشی، خودت؟ نه!

 .....

آن موهای براق و پر پیچ و تاب، آن مژه های بلند، آن پوست یکدست واکس خورده؟

 

نه.

 

تو به هیچکدام از آنها دستت نمیرسد و در دل میگویی: مگر آن آکتور مرد چه بیش از من دارد که او باید داشته باشد آنچه من ندارم؟

 

و اگر زن باشی خالی میشوی از خودت، کوچک میشوی در خودت و فکر میکنی تو چرا نباید اینقدر دیدنی باشی؟ شاید دست روی دست نگذاری, امکاناتی که داری به کار میگیری تا در این رقابتِ زیبایی عقب نمانی؛ صورتت بوم نقاشی میشود برای طرح هایی که نمیدانی چرا، اما میکشی! کیف دستی ات پر میشود از ابزارهایی که هر روز لایه های بیشتری از واقعیت تو را می پوشانند.

 

تو باید هر روز زیباتر شوی، زیباترین. دست در صورتت میبری، مثل او.

 

زیر تیغ جراح ، لب هایت، گونه هایت، بزرگ میشود، بینی ات کوچک.

موهایت رنگی، مژه ها مصنوعی، چشم ها مزیّن به لنز ؛ تو هی به روز میشوی، تو هی  میدوی، میدوی تا به او برسی.

 

اما یک مشکل هست ؛ او هنوز زیباتر است. آنها همیشه زیباترند؛ هر روز زیباتر میشوند، زیباتر از تو، در این مسابقه دیوانه وار برنده زیباتر است . در این مسابقۀ دیوانه وار، زیباتر برنده است و تو همچنان میدوی تا زیباتر شوی، اما نمیدانی که برای زیباتر بودن باید برنده بود و  همچنان تو میدوی...

 

و اگر مرد باشی، تو نیز دوان خواهی بود، نگاهت، دلت، سلیقه ات، در این بازار رنگ رنگ آواره میشود.

 

و چشمت ازین چریدن ها سیر....هرگز، نمیشود!

 

آری او که به این چراگاه دعوتت کرده، تو را همیشه چرنده میخواهد، تو را دراز گوش میکند که مشتری صحرای بی علفش باشی.

 

بیدار شو! غرق در یک سراب شده ای که هرگز زیر سایۀ درختانش نخواهی آرمید.

 

 

par

نظرات  (۱۳)

۱۲ آبان ۹۳ ، ۰۱:۱۶ دختر فکر بکر من کز نمکین کلام او
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
*** **** ** ** ** **** *** *** ** *** ***** ***** ***** **** ****** ** ** *** ** خیر ببینی همین
پاسخ:
ممنون از دعای خیر شما
آنچه انسان را به خودکشی سوق میدهد این است که فکر کند هیچ کس ، هیچ چیز برایش نمانده ، این بی کسی ها آدم را میکشد.
سرتان را درد نمی آورم، گذشتگان حرفها را زده اند، من تکرار نمیکنم. فقط بدانید ما تنها نیستیم کسی هست که همیشه باماست اما حواسمان به او نیست، به او برگردید، همین.
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییی
پاسخ:
هه. باشه باشه
عالییییی
معدود وبلاگی به دلم میشینه ولی اینجا بد نشست....
بازم سر میزنم به همین زودی....
پاسخ:
ممنون
چرند بود
پاسخ:
پیشکش
خیلی خیلی عالی بود
پاسخ:
ناقابل
۲۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۱۲ علی قربانیان
سلام.دیکه طرف ما نمیای
سلام.وب نازی داری به منم سر بزن
سلام.وب نازی دارین.به منم سر بزنید
سلام
بدتر اینه که خود اون سوژه برده ای از میلیونها برده دست شیطانه
پاسخ:
گل گفتید!
زن مانتوی کوتاهش رابرتن کرد دستی به صورتش کشید بنظر خودش عالی شده بود نه خیلی جلب توجه می کرد امابرای قیافه صبحگاهیش عالی بودساعتی بود که همسرش ارخانه بیرون رفته بود واو نیر قصدداشت بزودی به سد کاری برود تامگر بتواند بهتمام خرج هایی که ارزوشان را دارد برسد امانمی شد ..هیچ وقت فرا نمی رسید که او چنین احساس کند که هرچه می خواهدراخریده اما بازهم بایدتلاش می کرد وار مچنان از تلاش خسته نمیشد..از خانه بیرون زد مانند=رنده ای شاد ئسبکبال روسری اش را کمی عقبتر داد وبا شادی در کوچه براه افتاد روز خوشی به نظر می رسیدهمه پیز زیبا می نمود..اسمان باد بهاری خنک کهاز لابلای روسری ومانتو می گدشت وتن او را قلقلک می داد تصمیم داشت امروز با خواهر کوچکترش به خرید برودفکرش جای دیگری بود ناگهان دستی /ایش را لمس کرد بدنش کرخت شد..نفسش به شماره افتاد......باخود گفت از فردا چاور میوشم سلام گفته بودی در مورد حجاب ..خیلی مطالب عالی ای داری...امیدوارم ببینمت..همیشه موفق باشی
پاسخ:
سلام ممنون از متنی که واسمون نوشتی و ممنون که تشریف آوردی
لایک
پاسخ:
ناقابل
۰۱ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۵۴ دختر فکر بکر من
سلام شاعرانه هایت هنوزم هم زیباست من از پسش تو را میبینم و خاطراتت هر چند متنهایت هنوزم نکاهش به سیاهی های جامعه است اما تو سیاهی ها را قشنگ به نقد میکشی و استادانه
پاسخ:
سلام. ممنون . غده های سرطانی باید شناخته بشوند تا بشود درمانشان کرد نمیشود بیتفاوت رد شد ممنون از نظر شما
زیبا بود و البته قابل نقد! نقد این که کارکترهای سینما فاسدند ولی ام الفساد نیستند!
شاید دیگر در این مزانه نتوانست انگشتی را به طرف کسی و یا کسانی اشاره گرفت.
در این زمان روح شیطان استیلا بر همه چیز یافته است!
ولی توصیف و ترسیم به زیبایی صورت گرفته است هر چند دو پاراگراف آن زیادی توصیف در آن دقیق شده است!
پاسخ:
سلام علیکم. ممنون. اون بخشها اصلاح شد. و انشالله که روح شیطان هنوز استیلا نیافته، شاید نقص مطلب این باشد که اینطور القا میکند که آکتورها ام الفسادند اما قصد بنده این بود با آوردن یک آکتور به به نمایندگی از جریان و دیگر مواد و مصالح فرهنگی که وارد میشوند و شخص به نمایندگی از جامعه به این بحران اشاره کرده و نیز متذکر شوم مسابقۀ وارداتی توسط کسان دیگری اداره میشود.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آرام بگیر، خدا همین جاست


  • ابزار بدون تبلیغات