... أمّا بَعد فَکأَنَّ الدُّنیا لَم تَکُن، وَ کَأَنَّ الاخِرَةِ لَم تَزَل. وَالسَّلام
... أمّا بَعد فَکأَنَّ الدُّنیا لَم تَکُن، وَ کَأَنَّ الاخِرَةِ لَم تَزَل. وَالسَّلام
تلّ زینبیّه :
کوه بر بلندای تپه ای قامت افراشته باشد
شقّ القمر از سرش گذشته؛
نگران خورشیدیست که اینبار، بر سر نیزه طلوع خواهد کرد!
par
حتی اگر گریه هایمان از خستگی، از گیر و گرفت های زندگیست
همین که در حسینیه ایم
تو اشک ها را بنام خود بزن
و رها کن بقیه را...
.
.
.
سر همچنان به سجده فرو برده ام ولی
در عشق، سالهاست که فتوا عوض شده!*
به بهانه ات، این روزها
میگفت اسمش طباطبایی، یا نمیدانم یک چیزی شبیه این بود؛ گفت: مُهر میخواهی بخری که چه؟ طباطبایی (یا حالا آن اسمی که یادم نیست) به همه نفری سی تا مُهر میدهد، فقط 30تا، یکی هم بیشتر بشود حرام است، فقط 30تا.
گفت: سفر حسین که میروی تشنه باش و شکمت را از لذائذ اطعمه تهی بدار و أشربه را از گلویت دریغ!
گفتم: ادا میکنم.
سفر آغاز شد و هنوز ثلثی از روز نگذشته بود که تاب اندکی تشنگی نیاوردم و عهد شکستم
گفتم تحمل عطش بسیار سخت است اما خواهش شکم را میتوان تاب آورد؛ لب فرو بستم تا شبیه ارباب شوم
.
و روز به نیمه نرسیده بود که پیمانۀ طاقت به سر رسید و باز... عهد... شکست!
می اندیشیدم: وای بر اطفال کاروان حسین!
par
برگشتم، آرام، بیصدا، با دلی که دیگر نداشتم
محمد امین به استقبال آمد؛ به خانه که رسیدیم اذان صبح میوزید...
par
سلام عازم کربلا هستم و آتشفشانی از واژه در گلویم خاموش!
خسته ام
دعا کنید ازمن، چیزی باز نیاید
............
همین
par