از حرفهایش ، آنها که آدم را میسوزاند، یکی اواسط مبارکۀ "ق"* است.
آنجا که میگوید، جهنم را خواهیم گفت: پُر شده ای آیا؟ پاسخ میدهد: باز هم هست ؟
جهنم حریص است،
فراخ نیست، تَنگ است، پُر نمیشود اما،
سیری نمیفهد، تمامی ندارد خوراکش.
جهنم سیر نمیشود، میدانی؟ سیر نمیشود...
اینجاست که میسوزد آدم، نه از تصورِ بودنش در جهنم، که از کشف شباهت شگفتش با آن!
... جهنم بوده باشی متحرک، که چشم دارد ، دست و پا و شکم دارد، زیرْ شکم دارد؛ که همیشه در "خواستن" است؛ و هیچگاه هیچ چیز کافی اش نیست ؛ جهنمی که سیر نمیشود...
آخر خدا با چه زبانی باید میگفت دیگر؟ عزیز من، جان من، جهنم آن است که خواسته هایش را انتهایی نیست ، آن که سیرمانی ندارد.
مثل خیلی هامان...
.
.
......................
پی نوشت:
+احساس میکنم آنچه میخواستم را نتوانستم بگویم، این را از حرفهای بعضی دوستان هم میشود فهمید، جان مطلب اینکه: یکی از چیزهایی که ما را شبیه جهنم میکند، خواسته های بی پایان است، همین که هیچوقت راضی نمیشویم.
+یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِیدٍ﴿۳۰﴾*
93/8/22