نهنگ گوژ پشتِ نرِ بزرگ،بینهایت پرخاشگر است
.
.
.
.
.
این فکری بود که بچه ماهی را
برای همیشه
در حاشیۀ دریاچه نگه داشت
92/12/28
par
نهنگ گوژ پشتِ نرِ بزرگ،بینهایت پرخاشگر است
.
.
.
.
.
این فکری بود که بچه ماهی را
برای همیشه
در حاشیۀ دریاچه نگه داشت
92/12/28
par
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است...
"من"
شاعر در پی شاهکار است
و حواسش نیست،
شاهان چندان کاری هم نمیکردند...
par
ما آب را از پدرانمان به ارث نبرده ایم بلکه از فرزندانمان به امانت گرفته ایم...
بحران آب را جدی بگیریم
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیِم
آیۀ31 سورۀ یوسف: "اِستَعصَمَ" : بر وزن اِستَفعَلَ در باب اِستِفعال یعنی به زحمت چیزی را به دست آوردن: یوسف در مواجهه با زلیخا استعصام کرد یعنی به سختی تلاش کرد تا عصمت خود را حفظ کند و نیز از خدا طلب عصمت نمود پس خداوند به او عطا فرمود. نکته: اعراض از هرگناهی و انجام هر واجبی (چه برسد به مکروهات و مستحبات) با سختی میسّر میشود حتی برای پیامبری چون یوسف؛ پس نباید توقع داشت به سادگی اتفاق بیفتد؛ یا بخاطر فشار یا سختی، گناهِ خود را تو جیه کرد
par
یادش بخیر اونوقتا...
اینجا چند عکس یادگاری از روزای دانشجویی و خوابگاهمون گذاشتم تا هم برای دوستان تجدید خاطره بشه و هم کسایی که مث من دلتنگ گذشته هاشونن با بنده همزاد پنداری کنند و کمی هم همدردی!
آلبوم رو در ادامه مطلب ببینید...
[به دلیل استقبال بینظر ازین پستِ وزین و درخواستهای مکرر دوستانِ فاضلِ بنده چند عکس دیگه هم اضافه شد(حالا اگه یه مطلب علمی میذاشتم باید اینجا مگس میپروندم!)]
باریک الله نداره؟اگه اینهمه دقت و ظرافت رو تو همۀ کارامون به خرج میدادیم...
میخواستم این مطلب را حذف کنم اما همینجوری، گذاشتم بماند
درس عبرت/رذائل و جوانی
بنده معتقدم یک سفر زیارتی حتماً باید دستاوردی داشته باشد؛...ماجرا راجع به چهار شخص مسنّی بود که در زائرسرا با آنها همسفر شده بودم؛
بسم الله الرحمن الرحیم در سورۀ طه ، آیات 53 و 54: "خداوند فرمودند: از آسمان آب نازل کردیم تا به آن آب آسمانی انواع نباتات مختلف از زمین برویانیم تا ای بندگان شما از ان نعمتها تناول کنید و چارپایانتان را هم از آن بچرانید و..."
سلام دوستان . سفر تمام شد و مسافر برگشت گرچه زیارت آقا تمامی ندارد، مثل هوا که در میان زندگی جاریست...این اشعار از سید حمیدرضا برقعی نخست تقدیم به امام مهربانیها و سپس تقدیم به خوانندگان این مطلب؛ قلمش پایدار.
"به سوی خراسان"
نه پس کوچه های منتهی به پارک
نه بازار شلوغ روبرو
فردا فقط باید از چادرم بخواهم / که در آغوشم بگیرد
کنارخیابان ایستاده و برای تاکسی راه آهن / دست تکان دهم
.
فردا در را که باز کنی از من، تمامِ شهر کم شده / از تمام عروسک های این اتاق، من.
و از پس پنجرۀ قطار
دخترک برای چمدانِ جا مانده اش
دست تکان میدهد...
par
مورچه ها
آرام
آرام
از خاک بیرونم میکشند
زندگی
از نو شروع شد...
par